Friday, February 18, 2011

Concerns Mount as Mir Hossein Mousavi & Zahra Rahnavard's House Arrest Continues, Their Security Personnel Dismissed

Friday February 18th, 2011 - According to reports by Kalame, Mir Hossein Mousavi and Dr. Zahra Rahnavard's house arrest that began during the February 14th, 2011 rallies [in support of the people of Egypt and Tunisia] went into full force two days later. The limited communication with Mousavi and Rahnavard was cut off as of February 16th and there is currently absolutely no news regarding their well being. It is also worth mentioning that their bodyguards have now been dismissed and replaced with government security forces.

According to Kalame reporters the area housing Mousavi's bodyguards (located next to his residence) has been taken over by new security forces and the [government] institution(s) with which these new security forces are affiliated with remains unclear. All pf Mousavi's former bodyguards have been dismissed, their whereabouts unknown. The guard house long situated at the entrance to the alley leading to their residence is now empty and no longer guarded.

It has also been reported that the entrance to the dead-end Akhtar alley on Pasteur Street where Mr. Mousavi's house is located has been blocked with a parked van situated in between the two guard houses, making it impossible for anyone to pass from either side.

Eye witnesses have informed Kaleme that individuals in the van are wearing special masks [designed to protect against air pollution] that cover their faces. Anyone trying to enter Akhtar street is immediately interrogated by individuals who come out of the van. The tinted windows make it impossible to see within the van.

Mousavi's daughters who until now have had daily contact with their parents either by phone or in person, despite extensive efforts have been unable to contact them. They have absolutely no news on their parents' condition and have been prevented by security officers from approaching the residence. Although the security officers situated in the vicinity of Mousavi's residence have informed his daughters that their orders to surround and guard Mousavi's house come directly from the prosecutor, they have nevertheless refused to provide any type of identification, ruling or official document confirming these claims. 

Although Kalame is currently unable to estimate the exact number of security forces deployed in the streets around Mousavi's residence, it has been reported that a large number of security officers have been scattered in the area. It is worth mentioning that the street sweepers on Pasteur street have been seen speaking to the individuals inside the van and are covertly taking pictures of individuals approaching the alley.

The scene around Mousavi and Rahnavard's residence has been described as highly concerning by informed sources. Given that their food in the past few days has been provided by security officers, the ambiguity regarding this matter is adding to the concerns.  Additionally, according to various news sources Mousavi's house has been under attack in the past few days. It is worth mentioning that these attacks have taken place despite the fact that Pasteur street and the narrow alley leading to Mousavi's residence happen to be secure zones and individuals are prohibited from entering the area without a permit. The question that remains unanswered is how these rouge groups have gained access to an area known for housing highly specific government agencies and IRGC offices and whether those who issued the permits to these rouge groups will continue to enable them to preform even more absurd and dangerous acts. Who ordered Mousavi's bodyguards to be dismissed? Why was the guard at the guardhouse at the entrance to his alley removed from his post? In the absence of his bodyguards, is it not possible that other dangerous plans are being designed [against Mousavi and Rahnavard]? These are but a few questions that remain unanswered at this time.

It is worth mentioning that contact with Mir Hossein Mousavi and Zahra Rahnavard had become exceedingly more difficult over the past six to seven months. Except for a few rare occasions and in order to visit with his old and ailing father, Mousavi in particular was no longer allowed to leave his residence. In addition, many of those who visited with Mousavi over the past few months were interrogated and arrested.  Although the restrictions on Zahra Rahnavard have also significantly increased over the past few months, as a result of her persistence and personal initiatives, she was able to remove many obstacles and meet with and provided solace to the families of those suffering from the events that occurred after last year's rigged elections and in particular the families of political prisoners and martyrs of the green movement.

In the past few days, Kalame has received hundreds of messages from a wave of Green supporters concerned for the well being of Mousavi and Rahnavard requesting clarification regarding this matter.  In response to the inevitable concerns of those interested in the well being of Mousavi and Rahnavard, we [Kalame] must state: "Our contact with Mousavi ended on February 15th, 2011, after we published his last statement [in response to the February 14th rallies in support of the people of Egypt and Tunisia]. It looks as though the only individuals responsible for and aware of Mousavi and Rahnavard's well being at this time are government security forces."

Source: http://www.kaleme.com/1389/11/29/klm-48021/

میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در بازداشت خانگی / محافظان عزل شده‌اند




جمعه, ۲۹ بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :حصر خانگی مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد که از روز 25 بهمن آغاز شده است، از روز 27 بهمن ماه کامل شده و با قطع آخرین ارتباطات محدود آنها، هیچ اطلاعی از وضعیت و سلامتشان در دست نیست. اکنون محافظان موسوی از محافظت وی عزل شده و نیروهای امنیتی که جای آنها را گرفته‌اند، تنها مسئول و مطلع از سلامت موسوی و رهنورد...

کلمه: حصر خانگی مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد که از روز ۲۵ بهمن آغاز شده است، از روز ۲۷ بهمن ماه کامل شده و با قطع آخرین ارتباطات محدود آنها، هیچ اطلاعی از وضعیت و سلامتشان در دست نیست. اکنون محافظان موسوی از محافظت وی عزل شده و نیروهای امنیتی جای آنها را گرفته‌اند.

گزارش خبرنگاران کلمه حاکی است محل محافظان موسوی که در کنار منزل مسکونی ایشان قرار دارد، اکنون توسط نیروهای جدید امنیتی که مشخص نیست وابسته به کدام نهاد هستند، اشغال شده است. تمامی محافظان موسوی از محافظت عزل شده‌اند و معلوم نیست کجا هستند. کیوسک نگهبانی که از سالها قبل در ابتدای کوچه قرار دارد و معمولا یک نگهبان در آن بود، در حال حاضر خالی است و نگهبانی که به طور معمول سر کوچه بود، دیگر در آنجا حضور ندارد.

همچنین چنان که در اخبار نیز آمده است، ابتدای کوچه‌ی بن‌بست اختر در خیابان پاستور که منزل میرحسین موسوی در آن واقع است، همچنان با یک اتومبیل ون مسدود است، به طوری که دو طرف ون با دیوار و کیوسک نگهبانی در تماس است و هیچ‌کس نمی‌تواند از کنار آن رد شود.

شاهدان عینی به کلمه گفته‌اند که این اتومبیل ون، سرنشینانی دارد که صورت خود را با ماسک‌های مخصوص آلودگی هوا پوشانده‌اند و اگر کسی به سر کوچه‌ی اختر مراجعه کند، به سرعت چند نفر از آن پیاده می‌شوند و فرد را مورد بازجویی قرار می‌دهند. شیشه‌های این ون کاملا سیاه است و درون آن اصلا دیده نمی‌شود.

دختران موسوی و رهنورد که تا پیش از این هر روز با آنها دیدار حضوری و یا حداقل تماس تلفنی داشته‌اند، اکنون علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایی که به عمل می‌آورند، قادر به کسب هیچ‌گونه خبری از وضعیت پدر و مادر خود نیستند و ماموران مستقر در اطراف خانه، اجازه‌ی نزدیک شدن به محل سکونت والدین‌شان را به آنها نمی‌دهند. ماموران امنیتی به دختران موسوی گفته‌اند که از طرف دادستان، مامور حصر آقای موسوی هستند، اما از ارائه‌ی هرگونه کارت، نامه و حکم در این باره خودداری می‌کنند.
منابع کلمه، شمار نیروهای امنیتی را که اکنون در اطراف کوچه و خیابان محل سکونت موسوی و رهنورد مستقر هستند، نمی‌توانند برآورد کنند، اما می‌گویند که نیروهای امنیتی به تعداد زیاد در خیابان پراکنده هستند؛ به طوری که حتی رفتگرهای خیابان پاستور نیز با سرنشینان اتومبیل ون مستقر مقابل خانه صحبت می‌کنند و به شکل پنهانی از مراجعه‌کنندگان به کوچه عکس‌برداری می‌کنند.

منابع مطلع، اوضاع محل سکونت موسوی و رهنورد را مبهم و به شدت نگران‌کننده توصیف می‌کنند. مساله‌ی خوراک آنها مبهم است و از چند روز گذشته مواد غذایی آنها توسط نیروهای امنیتی تامین می‌شود و این بر نگرانی‌ها درباره‌ی ایشان می‌افزاید.
به گزارش منابع متعدد خبری، در روزهای گذشته گروههای ناشناخته چندین بار به اطراف منزل موسوی هجوم برده‌اند. حمله‌های گروههای فشار به کوچه‌ی باریک و خانه در حالی اتفاق می‌افتد که پاستور یک منطقه‌ی ممنوع امنیتی است و افراد بدون مجوز و هماهنگی حق ورود به آن را ندارند. بنابراین این سوال مطرح می‌شود که این گروههای خودسر چگونه در منطقه‌ای که ادارات بسیار خاص دولتی و سپاه در آن قرار دارند، امکان حضور پیدا می‌کنند و آیا افرادی که چنین جوازی را برای گروههای خودسر صادر
کرده‌اند، ممکن است جواز کارهای نامعقول و خطرناک دیگر را نیز به زودی صادر کنند؟

اینکه چه کسی دستور داده که محافظان موسوی عزل و از محل خود بیرون رانده شوند و یا نگهبان سر کوچه برداشته شود و چرا؛ و اینکه آیا ممکن نیست که برنامه‌ی ناشناخته و خطرناکی در نبود محافظین برای آنها طراحی شده باشد، از دیگر سوال‌هایی است که هنوز پاسخی برای آن وجود ندارد.

این در حالی است که در همه‌ی شش – هفت ماه گذشته، ارتباط میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با جامعه بسیار دشوار شده بود، به ویژه میرحسین موسوی در ماههای اخیر جز برای دیدار پدر پیرش یا چند دیدار محدود دیگر، امکان خروج از خانه را نمی‌یافت.

همچنین در ماههای اخیر اغلب کسانی که به دیدار ایشان می‌رفتند، بازداشت و بازجویی می‌شدند. محدودیت‌ها برای زهرا رهنورد نیز در ماههای اخیر شدت پیدا کرده بود، اما وی گاه با سماجت و ابتکارهای شخصی خود، با بسیاری از موانع مقابله می‌کرد و با خانواده‌های آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات به ویژه خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده‌ی شهدای جنبش سبز دیدار و از آنها دلجویی می‌کرد.

در این چند روز، موجی از نگرانی‌ها در میان هواداران جنبش سبز نسبت به سلامت و شرایط موسوی و رهنورد به وجود آمده است و در همین ارتباط، صدها پیام از سوی خوانندگان کلمه برای این سایت ارسال شده که خواهان توضیح صریح کلمه در این باره بوده‌اند.

کلمه در پاسخ به نگرانی‌های علاقه‌مندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد ناگزیر باید بگوید: با صدور بیانیه‌ی روز بیست و ششم بهمن‌ماه میرحسین موسوی، آخرین ارتباط با ایشان نیز از بین رفت. اکنون به نظر می‌رسد تنها مسئول و مطلع از سلامت موسوی و رهنورد، نیروهای امنیتی حکومت هستند.

Thursday, December 23, 2010

Mehdi Saharkhiz: "Mr. Prosecutor You Are Sending My Father to the Gallows!"

Wednesday December 22nd, 2010 -  In a letter addressed to Tehran's Prosecutor, Abbas Jafari Dolatabadi, Mehdi Saharkhiz, the son of Isa Saharkhiz incarcerated journalist demands that attention be paid to his father's dire physical condition. The content of the letter and his harsh words to Tehran's Prosecutor are as follows:

Mr. Prosecutor,

My father lost consciousness twice today and was taken to the prison's infirmary. Mr. Prosecutor as you are fully aware, the prison infirmary is not equipped to deal with my father's extremely dangerous and volatile blood pressure fluctuations. If you are unaware of the significance of this extreme rise and fall in blood pressure, I request that you please enlighten yourself through the medical specialists who report to you.

The medical specialists wrote you a letter in which they requested an MRI and further examination of my father's heart. The specialists stated that my father, Isa Saharkhiz is in no condition to endure incarceration given his deteriorating physical health and yet he was still deprived of his basic human and legal rights.

Mr. Prosecutor, even though I know that you are fully aware of everything that goes on within the prisons, I write to you yet again. I write to you to inform you of what my father is being forced to endure behind these prison walls, lest there be any excuses and apologies on the day he dies....

Allow me to warn you of the fate of your predecessor when a journalist was badly injured and killed in a prison during his watch. I remind you of how he signed off on the rape and murder of our youth; I remind you of the time when so many innocent people were killed on his orders.  At the time, he was under the false impression that those in power would hold him in even higher esteem as a result of his actions.  He was drunk with power and engulfed with reverence for his superiors and saw his future success and prosperity in pledging allegiance to that power.

Mr. prosecutor, even power comes with specific rules and is based on certain customs and traditions. The one element integral to power is the boundaries associated with its reign. Power buys people, power causes them to metamorphosize, power causes them to abandon themselves. Unfortunately, those who conquer become the shareholders of power, but power understands neither loyalty nor appreciation. Power only needs tools in order to grow.  It rides on the shoulders of those who share it and will not hesitate to replace or eliminate one person for another in order to achieve its goals. 

In the end, power remains with the one known as the executioner.  The executioner who is exposed so power can advance; he is sacrificed so that the power he pledges allegiance to can be justified. Mr. Prosecutor what is happening to my father in prison today is no less than first degree murder, a slow and gradual murder. If the powers that be intended to sentence him to execution, fear of a scandal, has led them to select a slow and gradual execution instead. This time power is riding on your shoulders. You are the ink with which the truth will be told. If you chose to become an enabler for power remember that your future will not be bright. Today it may be the likes of Saharkhiz who are being punished, but tomorrow it will be you who will be indicted in court by the power you have pledge allegiance to. I am sure you too have read about those who were indicted for the crimes that occurred at Kahrizak prison.

Mr. Prosecutor, the evidence against you is clear today and when you are indicted, it will be noted that you ordered that a prisoner be denied medical attention even though you were aware that he was in dire need of treatment. It will be noted that you denied him treatment rather than forgo your power. I am perplexed that you had once said that you hold my father in high esteem.  Is your definition of respect and holding someone in high esteem being an accomplice to his murder?  No matter how strong and wide spread, power cannot murder its critics, it is unable to destroy them piece by piece without an accomplice.  Do not become the hands with which power destroyed and murdered others, for power has no mercy; power does not comprehend loyalty.

Mr. Prosecutor, perhaps you should learn a lesson from the fate of the likes of Saeed Mortazavi.* You never know, the day may also come when your superior ends up biting you.**

Translator's Note:  *Saeed Mortazavi is a controversial Iranian jurist and former prosecutor of the Islamic Revolutionary Court, and Prosecutor General of Tehran, a position he has held from 2003 to 2009.He has been called as "butcher of the press" and "torturer of Tehran" and was held responsible for the crimes that occurred at Kahrizak prison after the controversial 2009 elections.

** Reference is made here to an incident on May 2004 in a meeting of the council that monitors the Iranian press, when Saharkhiz, who was representing the owners and editors of the press, confronted Gholam Hossein Mohseni Ejehei, the hard-line cleric who was at that time the Prosecutor of the Special Court for the Clergy. Saharkhiz objected to Ejehei's remarks and said they were an insult against himself and intellectuals. Ejehei responded by first throwing heavy objects at Saharkhiz, then biting him. The bite mark was glaringly visible when Saharkhiz showed it off to reporters. He took Ejehei to court over the incident, but the case was referred to the Special Court for the Clergy and the case never went to trial

Translated by Banooye Sabz

Source: Mehdi Saharkhiz's blog: http://onlymehdi.posterous.com/37179256

!جناب دادستان، دارید پدر من را اعدام میکنید

!جناب دادستان، دارید پدر من را اعدام میکنید
جناب دادستان، پدر من امروز، دو بار در زندان شما،باز بی هوش شده و دو باره به بهداری زندان برده اند. جناب دادستان، بهداری زندان نمیتواند نوسانات فشار پدر من را کنترل کند. فشار خون پدرم، به شدت بالا رفته، و پس از آن به شدت پایین. اگر معنی این نوسانات شدید فشار خون را نمیدانید، لطف کنید از پزشکان مرتبط با حیطه مسئولتتان بپرسید!

پزشکان به شما نامه نوشته بودند و درخواست ام.آر.آی  ایشان را کرده بودند، درخواست معاینه قلب ایشان را داده بودند. متخصصان گفته بودند که ایشان توانایی تحمل زندان را در این حالت وخیم جسمانی ندارند. اما دریغ از کوچک ترین بهره مندی از حقوق اولیه انسانی و قانونی.

جناب دادستان، هرچند که میدانم که خود از اخبار زندان خبر دار هستید، ولی باز به شما  گفتم تا باز هم بشنوید در زندان تان بر پدر من چه میگذرد. تا دیگر عذر و بهانه ای در میان نباشد فردای روز مرگ پدرم.

شما را انذار میدهم به سرگذشت پیشینی تان، آنگاه که در زندان های تحت مسئولیتش، با جسم سخت خبرنگاری را کشتند، آنگاه که به امضایش، به جوانان در کهریزک تجاوز کردند، آن گاه که بی پناهانی با نظارت و به فرمانش  کشته شدند. او فکر میکرد که ارج و قربش در نزد خدایگان قدرت، بیش از پیش میشود. خویشتن را در حال عبودیت مافوقش می دید و آن چنان مست قدرت بود که فردایش را نزدیک به مرکز قدرت و سعادت مند تر از مواهب قدرت.

اما آقای دادستان، قدرت قواعدی دارد و بر رسومی و سننی استوار. یکی از این سنن، آن است که تنها چیزی  که برای قدرت اصل است، پاسداشت حریم حکمرانی ست. قدرت، برای اهتراز بیرق ولایتش، انسان ها را اجیر میکند، مسخ میکند، از خود بی خود میکند. دریغ که مسخر، خود را سهیم در قدرت می داند. اما قدرت نه وفا می شناسد، نه رسم قدردانی. قدرت ابزار میخواهد تا مرکب حرکتش شود. بر دوش مسخ شدگانش طی طریق میکند، و آنی که مرکب چموشی کند، یا لنگ زند، مرکبی دیگر میجوید، و مرکب پیشین را قربانی عوامفریبیش.

سرانجام قدرت را با او که جلاد نامیده بودندش، دیدید؟ او رسوا شد، تا قدرت بیاساید، او قربانی شد، تا قدرت، توجیه شود.
جناب دادستان، آنچه امروز در زندان بر پدر من میگذرد، قتل عمد است. اما قتلی تدریجی. اگر میل قدرت بر آن بوده که حکم اعدامش دهد، از ترس رسوایی، اعدام تدریجی را برگزیده. و این بار شما مرکب هستید و قدرت بر شما سوار. عامل قدرت اگر میشوید، مباد که فردای تان را روشن ببینید. حال امروز سحرخیزها، کیفرخواست فردای تان خواهد بود، و قدرت خود محکمه تان را برپا خواهد کرد. کیفرخواست جنایات کهریزک را که حتما خوانده اید!

جناب دادستان، امروز حجت بر شما تمام است، و در کیفرخواست تان مرقوم خواهد بود که می دانستید که یک زندانی، در زندان تحت امر شما، نیاز مبرم بر مراقبت پزشکی دارد، و شما از رخصت معالجه استنکاف میکردید، مبادا که خاطر قدرت را آزرده سازید.
در تعجبم از این که گفته بودید، برای پدرم احترام، قایل هستید. این چگونه احترام قایل شدنی است که در قتلش مباشر شوید.
قدرت هر چه ستبر باشد، و کلفتی اش افزون، اما خود دست ندارد که منتقدش را بکشد، ذره ذره آبش کند، دست های قدرت نشوید که قدرت وفا ندارد.

از داستان سعید مرتضوی عبرت بگیرید آقای دادستان.   دور مپندارید روزی را که مافوق تان، شما را هم گاز بگیرد.

Sunday, September 26, 2010

Zahra Rahnavard - I Have No Direct Affiliation with the Kaleme Website & Reject All Forms of Censorship

September 25th, 2010 - Summary: Zahra Rahnavard: "I would like to state clearly and unequivocally that I have no direct affiliation with the Kaleme website. I personally believe that comments should never be censored, unless our objective is to glorify, idolize and worship - a tendency that has unfortunately existed throughout our country's long history. Criticism and guidance are both necessary and needed.  However, with regards to your last point in which you ask what will happen if Mousavi would come to power, my response is that the goal was never for Mousavi to come to power.  The objective was to make sure that the people come to power; that the people are ensured security; that the people obtain their rights. The intention was never then and will not be in the future to bring an individual to power once again, but to ensure that our society regains its legitimate and rightful power."

Kaleme: Khodnevis website has conducted a critical interview with Dr. Zahra Rahnavard. Nikahang Kowsar, the interviewer has written the following introduction: "Having a discussion with Ms Rahnavard is not an easy task.  From the first cell phone conversation, when the individual who answered said: "I wish I were Ms. Rahnavard." until the time I finally received written responses to our questions took approximately two months. Some of the questions by Khodnevis are related to events happening at that time. We wanted to have a question and answer session, but Zahra Rahnavard is known as one of the prominent and most direct individuals within the Green movement. In many ways she is not as dogmatic as Mir Hossein Mousavi and she welcomes all forms of criticism. Months ago, when we were attacked for asking questions regarding the revolution's past and in particular the "Imam's Golden Era", Ms. Rahnavard's comments in her interview with Roozonline were like a bucket of cold water extinguishing the blaze of criticism and the nagging of the opponents.  She had claimed that asking questions and criticism even by the media associated with the totalitarian rulers is useful and necessary. Naturally, many whose aim was to create an environment of silence chose to ignore this part of her comments.  It was around this same time that because of my activities, I was threatened by a group that called themselves "anonymous defenders" of the Green movement.  I brought this point up with Ms. Rahnavard through someone close to her and requested to talk to her. My first question to her was regarding this same issue.  My goal was to pose questions that many were seeking answers to, however, I would have preferred that this discussion had taken place over the phone so that I could also ask questions to her responses. Since that was not the case, many questions remain unasked, even after her response to the last question we sent to her. As such we ask that she responds to them at her convenience. We thank her for accepting our questions and for responding to them and we are hopeful that the communication lines will always remain open."

The content of the interview is as follows:

In the past few months, I have been threatened repeatedly by individuals who called themselves Green; individuals who have tried very hard to discredit me online, their behavior has ranged from insults, to slander, character assassination and most recently an attempt to eliminate my presence online due to my continued insistence to ask questions. Just recently, a few individuals even threatened to kill me. The coordinated effort was very interesting to me.  A few months ago one of the journalists involved with a Green media outlet threatened to make me regret all my activities online. According to a number of social activists who are affiliated with this reporter, a group of individuals are seeking to discredit me in order to stifle any questions begin asked, using my elimination as a means to scare others. In other words using me as an example for others. Do you have any remarks for this group? If they claim to be Green, then what is the difference between them and Ansar-e Hezbollah and other vigilante groups?

Criticism is both a blessing and an opportunity for the person being criticized.  Even the person criticizing can be criticized and should view the criticism as a form of opportunity. If we allow ourselves to criticize and be criticized, we will not only grow mentally and as individuals, but we will also avoid being self absorbed and more importantly from a political point of view, we will be able to protect ourselves from tyranny and dictatorships.  Said more simply, criticism of you, me, Mousavi, the Green movement, the people, only means that there is room for improvement for all of us.  Of course a cartoonist usually has their own specific style of criticism, often blended with sarcasm and a harsh tone.  Criticism from a humorist or comedian comes in one form; criticism from a poet comes in another and in the realm of literature, poetry and newspaper reporting, criticism has an even more different and specific tones. Once, Mr. Golagha criticized a poem I had written about the war. He made fun of the different ways in which I had used the word "Now". At the time I was upset with the ironic way in which my poetic technique was being criticized and as a result, I also responded to him critically. Now I realize that I was too severe and that I should have welcomed his criticism.  Of course it goes without saying, that back then there had been no coup and both I and other people were calmer than they are today. Perhaps your critics are making reference to your "Crocodile" cartoon [Here reference is made to a cartoon Nikahang Kowsar did of Ayatollah Mesbah Yazdi in which there was a play on words referring to Mesbah as "Temsah" or crocodile] and because they hold you in such high regard when it comes to justice and criticism that they expect you to also support the friends and companions who have protested against the despotic power. I however, tell these friends and critics who complain, of my own personal experiences. It is important that we all refrain from self indulgence and self worship and to welcome all forms of language, expression and criticism from the intellectual and artistic society.

Naturally, not everyone's memories of the revolution are the same as yours.  Many view the "Imam's Golden Era" differently. Many do not reflect positively on the Imam’s "ideals". Do you not believe that too much emphasis on these matters may lead to more divisiveness?

We all have different individual memories. We also have memories that are similar. Those years included dignity and glory and errors, mistakes and excesses. I have made this point consistently over the past 30 years.  There was room for expressing both the greatness associated with that era and criticizing the procedural short comings and fanaticism. As critical intellectuals, fully integrated in the university atmosphere and having expressed our disappointment, we must remember in our thoughts and beliefs that we only have 14 innocent, no more no less [reference here to Islam's 14 Imams].  As such no one should be viewed as "the absolute" power or omnipotent. Why not instead agree on our liberal and democratic values and principles? Why not focus on the rule of law and making the Constitution our common axis? This while emphasizing that no where in the world is any constitution considered a divine revelation and as such all Constitutions are reviewed and amended every so often. At the same time, we are a pluralistic nation, with a variety of tastes, thoughts, beliefs, races, cultures, and languages. We are a nation with an ability to reflect upon our rich history, with an intellectual maturity and strength of character that understands the importance of pursing our ideas. Why do you think that ideology can overcome the maturity of a nation?

A large segment of the middle class has a different view point regarding the revolution.  There is a large majority of the population that remains silent; the gray area of the population per say, and it seems that there is a need to work harder to attract that segment to the movement. Why have Mr. Mousavi's statements not had the desired impact on this segment of society? Why does it look as though Mr. Mousavi's main concern is the deteriorating level of support?

I believe that our entire 30 year experience at this juncture and after the 10th presidential election is once again being questioned through our criticism and our judgments.  Everyone is entitled to their opinion, point of view and preferences and they are also entitled to fight for achieving those ideals. We have come to the realization and conclusion today that the magnificent rainbow of unity within our nation is a kaleidoscope made up of many colors. This is a significant experience in and of itself. The plurality of this unity is philosophical and political, social and cultural. Within this kaleidoscope, why not allow for all colors to exist side by side? Why should Mousavi, a religious man and a supporter of Khomeini not be entitled to honestly wear his true colors? He has stated repeatedly that he stands with you, that he stands as one individual amongst the myriad of colors within the rainbow of our society; a rainbow that consists of a variety of thoughts, tastes, cultures, ethnic backgrounds and languages. This kaleidoscope consists of the most religious individuals and people with other beliefs and ideologies. Freedom and democracy include every color. Why not allow Mousavi, an individual who is both religious and friendly towards Imam Khomeini to remember him fondly? It goes without saying, however, that we Muslims have no more than 14 innocent (referring to the 14 Imams after Mohammad), and no one is considered the absolute power or omnipotent. While it goes without saying that anyone in the political or religious realm is open to criticism, we must also accept that Imam Khomeini led a revolution that resulted in the collapse of an authoritarian regime and an old and failing police state that was under foreign influence. A large segment of our society believes in Imam Khomeini and continues to support him.

What is your view on freedom of speech? How does Mir Hossein Mousavi view this subject? Many question what will happen when Mr. Mousavi comes to power, when the Kaleme website currently censors comments that are respectful in nature.

Both Mousavi and are strong believers in freedom of speech, freedom of thought and the freedom of press. This was the main reason we became involved in the 10th presidential elections.  Personally, I would have preferred to express my opinions regarding our nation's prosperity and freedom and political, international, economic and cultural issues outside the framework of the elections, however, as we are all aware, the events of the past year made it not possible. I would like to state clearly and unequivocally that I have no direct affiliation with the Kaleme website. I personally believe that comments should never be censored, unless our objective is to glorify, idolize and worship - a tendency that has unfortunately existed throughout our country's long history. Criticism and guidance are both necessary and needed.  However, in response to your last point in which you ask what will happen if Mousavi would come to power, my response is that the goal was never for Mousavi to come to power.  The objective was to make sure that the people come to power; that the people are ensured security; that the people obtain their rights. The intention was never then and will not be in the future to bring an individual to power, but to ensure that our society regains its legitimate and rightful power.

Even though many of the letters written by the Imam to Mr. Mousavi have been distributed amongst some people, the majority of people are still unaware of their content. It looks as though the experiences of 1988 and 1989 were unpleasant to say the least for Mr. Mousavi who was prime minister at the time. In other words, it looks as though he had less power. When the head of a government has insufficient power, he of course cannot be held responsible for many of the actions of his own government.  Why did Mr. Mousavi decide to come back to the political arena? Why did he come back,  even though he was aware that he did not have the support of the armed forces and many of the forces loyal to the past and that it would mean that in the event of victory, given the nature of the regime, his hands would be tied?

I don't believe that if Mousavi or Mr. Karroubi had become president in this past election, they would have not been successful in their presidency. Mainly because the Islamic Revolution was quickly derailed from its foundation. Many of the events and deviations that took place that led to the crisis that our country is facing right now stem from the rigged election and when this coup government came to power and their actions became apparent. I believe that these events are an important step for our nation in our quest for democracy, freedom and the rule of law. I am hopeful that these objectives will be realized through our peaceful reform movement.

Why is it so difficult to talk about the 80s? Understandably, a terrorist group had altered the environment within our society. Was it right however, to so easily eliminate so many prisoners from this group, in the summer of 1988? Is it feasible to accept that the Prime Minister at the time was unaware of these events? Doesn't the silence that followed these events, in a way translate into acceptance and agreement with the events that occurred?

Of course as you pointed out in your question, the crimes and terrorist acts of the group you referred to is not hidden to anyone. However, revenge by the opposing side was also a big mistake and cannot be disregarded nor accepted in any form. As has been stated repeatedly in the past, neither Mr. Khamenei nor Mr. Mousavi were aware of these crimes; nor were these acts within the scope of their responsibilities.  There has of course never been any justification, nor has there been silence. The events that occurred were outside the legal framework and acceptable human behavior. In the many question and answer sessions since, these events have always been denounced. It goes without saying that these events are permanent, dark stains on our history that will never be removed.

Have you ever gone to Khavaran [cemetery in south east of Tehran] to extend your condolences to the families of religious minorities, those who lost their loved ones in the 80s and have buried them there? If not, when do you intend to do so that perhaps the distances can be narrowed and the differences mended?

Mr. Kowsar, what exactly do you wish to convey? I wish you were in Iran and directly exposed to the police state and suffocation that exists in our country. Do you believe that I am idly sitting here in a rocking chair with a fruit juice in one hand, crossing my legs and leisurely reading Harry Potter books or memorizing lines from the story written about Hossein Kard Shabastari? Do you believe that you reside with the freedom seekers, while we are living without worries and conspiring with the criminals? Understand that it is not so; we are all part of one family. We have all had our family members or loved ones imprisoned; we have all endured pain and anguish; we have all endured torture and paid a high price; we have all sat dressed in black in our cemeteries and mourned the death of our martyrs and loved ones.  Why don't you come and pay a visit to Iran and be with us? Or at least read the biographies, become aware of our dire circumstances, of the electric batons we've endured, of the pepper spray in our eyes, of our injured lungs, of the interrogations in the streets, of character assassination of journalists and those involved in the digital world so that maybe then you can better understand what we are going through and in doing so not abandon the Green movement.

Source: Kaleme http://www.kaleme.com/1389/07/04/klm-33037


رهنورد:ارتباط مستقیم با کلمه ندارم/کامنت ها نباید سانسور شود

یکشنبه, ۴ مهر, ۱۳۸۹
چکیده : همین جا می‌گویم که من با «سایت کلمه» در ارتباط مستقیم نیستم و شخصا معتقدم نباید کامنت‌ها سانسور شود مگر اینکه شخص پرستی و فردپرستی و فرعون پروری باشد که همیشه در تاریخ کشور ما دیده شده است‌. اگر نقد و راهنمایی در کامنت‌ها باشد که چه بهتر. اما نکته آخر که گفتید اگر موسوی به قدرت برسد چه اتفاقی می افتد‌؟ از اول هم قرار نبود موسوی به قدرت برسد. نکته در همین جاست قرار بود مردم به قدرت برسند. مردم امنیت داشته باشند. مردم به حقوق خود برسند پس قرار نبود و نخواهد بود باز هم فردی به قدرت برسد.

کلمه : وب سایت خودنویس مصاحبه ای انتقادی با دکتر زهرا رهنورد انجام داده است . نیک آهنگ کوثر به عنوان مصاحبه کننده در مقدمه ای بر مصاحبه خود نوشته است : «گفتگو با خانم رهنورد به این راحتی‌های نیست. از نخستین تماس تلفنی با شماره موبایلی که فرد پشت خط گفت «ای کاش من خانم رهنورد بودم» تا زمان گرفتن پاسخ‌های کتبی سوال‌های‌مان تقریبا دو ماه سپری شد. بعضی از سوال‌های «خودنویس» مربوط به همان زمان است. می‌خواستیم به شکل سوال و جواب گفتگو کنیم، اما… زهرا رهنورد، به عنوان یکی از شاخص‌ترین و رک‌ترین سخنگوهای جنبش سبز شناخته می‌شود. در بسیاری از موارد، «محذورات» میرحسین موسوی را ندارد و از انتقاد به هر نوعی استقبال می‌کند. وقتی ماه‌ها پیش به خاطر طرح سوال‌هایی در باره گذشته انقلاب و «دوران طلایی امام» مورد حمله‌های بیشماری قرار گرفتیم، سخنان خانم رهنورد در گفتگوی‌شان با «روزآنلاین» آب سردی بود بر آتش مخالفان «نقد» و «نق». ایشان طرح سوال و انتقاد را حتی اگر موجب استفاده از سوی رسانه‌های حاکم توتالیتر هم بشود، مفید خوانده بود که طبیعتا بسیاری از تلاش کنندگان برای ایجاد فضای سکوت این بخش از سخنان ایشان را تا حد زیادی نادیده گرفتند. در همان روزها بود که به واسطه فعالیت گروهی از طرفداران جنبش یا کسانی که خود را مدافع «گمنام» جنبش می‌نامیدند، تهدید شدم. این نکته را از طریق یکی از نزدیکان خانم رهنورد با ایشان در میان گذاشتم و گفتم می‌خواهم با ایشان گفتگو کنم. سوال نخستین من هم از ایشان در همین باره بود. هدف من، طرح سوال‌هایی بود که بسیاری به دنبال جواب‌شان بوده‌اند، اما مایل بودم این گفتگو، تلفنی می‌بود تا بر اساس هر پاسخ‌شان، سوال بعدی را طرح می‌کردم. در نتیجه، بعد از پاسخ ایشان به آخرین سوال ارسالی، سوال‌های زیادی وجود دارد که از ایشان خواهش می‌کنیم هر زمان که مایل بودند پاسخ دهند. از ایشان به خاطر پذیرش گفتگو و پاسخ‌های‌شان ممنونیم و امیدواریم باب گفتگو همیشه باز بماند.»
متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است :

- در طول ماه‌های اخیر بارها از سوی کسانی که خود را سبز می‌خوانند تهدید شده‌ام؛ کسانی در فضای آن‌لاین، تلاش گسترده‌ای برای حذف من کرده‌اند. از اهانت تا تهمت گرفته تا ترور شخصیت و اخیرا هم تلاش برای حذف کامل به دلیل تداوم پرسشگری. به تازگی هم [چند نفری] تهدید به مرگ را آغاز کرده‌اند . این هماهنگی برای من بسیار جذاب است. چند ماه پیش یکی از روزنامه‌نگاران دست اندرکار رسانه‌ای سبز، تهدیدم کرد که در فضای آنلاین کاری خواهد کرد که پشیمان شوم و پشیمانی هم سودی نداشته باشد. بنا به گفته تعدادی از فعالان اجتماعی که با این روزنامه‌نگار مرتبطند، گروهی تلاش می‌کنند با حذف و بدنام کردن من، فضا را بر پرسش‌گران تنگ کنند و حذف مرا برای ترساندن بقیه استفاده کنند. به عبارت دیگر، من مثالی برای بقیه باشم. آیا سخنی خطاب به
این گروه دارید؟ اگر اینها مدعی سبز بودنند، پس چه فرقی با انصار حزب الله و گروه های فشار دارند؟
*
نقد یک نعممت و یک فرصت برای نقد شونده است. حتی نقد یعنی اینکه نقد کننده هم نقد شود برای او نیز یک فرصت است . همه ما اگر خود را در معرکه نقد قرار دهیم هم رشد فکری و شخصی خواهیم داشت و هم از خود محوری و خودکامگی و نهایتا در بعد سیاسی از دیکتاتوری مصون خواهیم بود. به سخن واضح تر نقد بر شما، نقد بر من، نقد بر موسوی، نقد بر جنبش سبز، نقد بر مردم یعنی همه ما در معرکه نقد قرار بگیریم شانس اصلاحات است برای همه ما. البته یک کاریکاتوریست شیوه نقد خاص خود را دارد که از تند و تیزی و ریشخند مایه می‌گیرد. نقد یک فکاهی نویس به صورت دیگری است، نقد شاعرانه به صورت دیگر و در قلمرو ادبیات شعر و نقد روزنامه نگارانه هم شکل خاص خود را دارد. یک بار آقای گل‌آقا شعری را که درباره جنگ گفته بودم نقد کرد و واژگان “حالا و هلا” را به صورت‌های ریشخندی به کار برد و البته من در آن وقت ناراحت شدم که چرا به تکنیک‌های شعری من نقد طنز گونه می‌شود. من هم در جایی نیشی به او زدم. اما حالا فکر می کنم که تند رفته‌ام و باید از طنز ایشان استقبال می‌کردم. البته آن موقع کودتایی نشده بود و مردم و حقیر نسبت به حالا وضع آرام تری داشتیم. شاید منتقدین شما، شما را با “کاریکاتور تمساح‌”در سطح بالایی از حق طلبی و نقادی می‌بینند که آنقدر بر آشفته‌اند و از شما انتظار دارند که همچنان دوستدار رفیقان و همراهان و معترض به قدرت خودکامه باشید. اما من به همه دوستان منتقد و معترض از تجربیات خود می‌گویم. خوب است که همه ما از ” ان ربکم الا علا ” یعنی «فرعون گونه خود را پرستیدن» بپرهیزیم و در معرکه نقد وارد شویم و از زبان و بیان‌های تخصصی نقد در حوزه‌های فکری و هنری استقبال کنیم.
-

طبیعتا خاطره‌های بسیاری از مردم از دوران انقلاب با خاطرات شما متفاوت است. بسیاری «دوران طلایی امام» را جور دیگری می‌بینند بسیاری آرمان های «امام» را برنمی‌تابند به نظر شما تاکید زیاد بر همین چیزها عامل تفرقه نیست؟
*
همه ما خاطرات فردی مان با هم متفاوت است و در عین حال مشترکاتی هم دارد. آن سال‌ها، سالهای عزت و سر بلندی همراه با خطاها و اشتباهات و تندروی هاست. این سخن من طی سی سال گذشته است. از سویی تقدیس عظمت‌ها و از سویی نق زدن برای کاستی‌ها و تند روی‌ها. به عنوان یک روشنفکر منتقد که سر در چاه دانشگاه کرده و ناله‌های خود را در آنجا ضبط کرده، یادمان باشد در تفکرو باورهای مان چهارده معصوم داریم و نه بیشتر. پس هیچ فردی را نباید مطلق کرد اصلا چرا بر اصول و ارزش‌های آزادی‌خواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟ بر قانون‌گرایی و اینکه چرا در این مقطع قانون اساسی را به عنوان محور مشترک خود نپذیریم. با این تکلمه که قانون اساسی‌ها در هیچ کجای دنیا وحی منزل نیستند و هر از گاهی دوباره بررسی می‌شوند و متمم می‌خورند. اما در عین حال ملتی متکثراز ذوق و سلیقه و فکر و باور و نژاد و فرهنگ و زبانهای متنوع به تاریخ پر فراز و نشیب خود فکر می‌کنند و آنقدر بلوغ فکری و شخصیتی دارند که اوج و فرودهای خود را درک کنند و سلیقه‌ها و اندیشه‌های خود را پی‌گیری کنند چرا فکر می‌کنید ایدئولوژی بر بلوغ یک ملت غلبه دارد؟
-
بخش بزرگی از طبقه متوسط نگاهی متفاوت به انقلاب دارد. اکثریت خاموش یا همان بخش خاکستری جامعه آنقدر بزرگ است که باید تلاش بیشتری برای جذب آن انجام گیرد. چرا پیام‌های آقای موسوی آنچنان که باید و شاید روی این گروه تاثیر نگذاشته است؟ چرا چنین به نظر می‌رسد که نگرانی عمده آقای موسوی ریزش نیروهای ارزشی است؟
*
من فکر می‌کنم تمام تجربیات سی ساله ما در این مقطع در انتخابات دهم ریاست جمهوری بار دیگر در معرض نقد و قضاوتمان قرار گرفته است. هر کس حق دارد هر فکر و سلیقه ای داشته باشد و برای آن آرمان پردازی کند و در عمل هم برای تحقق آن تلاش کند. امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که شکوه وحدت رنگین کمان ملت شهر فرنگ نیست اما از همه رنگ است. و این تجربه بزرگی است. کثرت در وحدت هم فلسفی است و هم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، چرا حق نمی‌دهید در این هفت رنگ یا رنگارنگی، موسوی مذهبی دوست‌دار امام خمینی هم صادقانه رنگ خودش را داشته باشد. او که گفته است من در کنار شما هستم یعنی همین رنگی از رنگین کمان اندیشه و فرهنگ و سلیقه و قومیت‌ها و زبان‌ها. در این رنگین کمان از ارزشی‌ترین مذهبی ها تا باورها و نگرشهای دیگر حضور دارند. آزادی و دمکراسی، رنگ بی‌رنگی‌هاست. چرا به موسوی حق ندهیم که به عنوان یک فرد مذهبی و دوستدار امام خمینی از او به نیکی یاد کند؟ البته ما بیش از چهارده معصوم نداریم و هیچ کس هم مطلق نیست اما باید قبول کرد ضمن حفظ حق انتقاد نسبت به هر فرد سیاسی و مذهبی، امام خمینی فروپاشی یک نظام پوسیده پلیسی و استبدادی وابسته به خارج را رهبری کرد وبخش عظیمی از ملت ما به او باور دارند.

- نگاه شما به آزادی بیان چیست؟ نگاه میر حسین موسوی چطور؟ دوستان زیادی می‌گویند وقتی سایت کلمه بسیاری از کامنت‌های محترمانه را سانسور می‌کند، وقتی آقای موسوی به قدرت برسد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
*
هم من و هم موسوی به آزادی قلم، زبان و اندیشه باور داریم و عمده حضورمان در انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز به همین دلیل بوده است. البته من شخصا مایل بوده‌ام نظرات خودم را درباره سعادت ملت در بعد اقتصادی بین المللی و سیاسی و فرهنگی و آزادی‌ها در خارج از چارچوب انتخابات بیان کنم اما در هر حال وضع به این صورت پیش رفت که همه شاهد بودیم. همین جا می‌گویم که من با «سایت کلمه» در ارتباط مستقیم نیستم و شخصا معتقدم نباید کامنت‌ها سانسور شود مگر اینکه شخص پرستی و فردپرستی و فرعون پروری باشد که همیشه در تاریخ کشور ما دیده شده است‌. اگر نقد و راهنمایی در کامنت‌ها باشد که چه بهتر. اما نکته آخر که گفتید اگر موسوی به قدرت برسد چه اتفاقی می افتد‌؟ از اول هم قرار نبود موسوی به قدرت برسد. نکته در همین جاست قرار بود مردم به قدرت برسند. مردم امنیت داشته باشند. مردم به حقوق خود برسند پس قرار نبود و نخواهد بود باز هم فردی به قدرت برسد.

– گرچه بسیاری از نامه‌های رهبری به آقای موسوی در میان گروهی دست به دست شده اما اکثر مردم از این نامه نگاری ها بی‌اطلاعند. با این حال به نظر می‌رسد تجربه سال های ۶۷ و ۶۸ برای نخست وزیر امام چندان رضایت بخش نبوده به عبارتی قدرت کمتری داشته‌اند . وقتی رییس دولت قدرت کمتری دارد، عملا نمی‌تواند پاسخگوی بسیاری از کارهای دولتش هم باشد. آقای موسوی با چه تصوری باز به میدان آمدند؟ با آنکه نه نیروهای مسلح و نه بسیاری از نیروها وفاداری گذشتگان را نداشتند و عملا نمی‌توانستند در صورت پیروزی با توجه به ساختار حاکمیت کار خاصی از پیش ببرند؟
*
من فکر می‌کنم اگر موسوی یا آقای کروبی در این انتخابات رییس جمهور می‌شدند قطعا رییس جمهور موفقی نبودند چرا که ساختار انقلاب اسلامی خیلی زود از مسیر سالم خودش خارج شده بود وبسیاری از اتفاقات و انحرافات در این ایام گریبانگیر کشور ما شده است که کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری یکی از آنها و باعث برملا شدن آن شد. من فکر می کنم این اتفاق برای ملت قدم مهمی در دست یابی به دمکراسی و آزادی و قانون‌گرایی است که امیدوارم از طریق جنبش مسالمت جوی اصلاحی تحقق پیدا کند.

- چرا سخن گفتن از وقایع دهه ۶۰ این قدر سخت است؟ قابل درک است که یک گروه با عملیات تروریستی خود فضا را مخدوش کرده بود، اما آیا می‌توان اسرای یک گروه را به این راحتی در تابستان سال ۶۷ سر به نیست کرد؟ آیا می‌توان پذیرفت که نخست وزیر از این ماجرا بی‌اطلاع بوده؟ آیا سکوت و حتی توجیه این اتفاق به معنی قبول داشتنش نیست؟
*
البته همانطور که شما اشاره کردید جنایات و عملیات تروریستی آن گروه کذایی بر کسی پوشیده نیست. اما انتقام‌جویی طرف مقابل هم خطای بزرگی بوده است و هیچ کج روی قابل قبول یا اغماض نیست. اما به طوری که بارها گفته شده از این جنایت نه آقای خامنه‌ای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشته‌اند و در حوزه وظایف شان هم نبوده است .البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست و آن اقدامات خارج از چارچوبهای حقوقی و ملاحظات اخلاقی بوده که بارها در نشست‌ها و در پاسخ به سوال کنندگان درباره آن تقبیح شده است، آن اتفاق لکه‌های سیاهی است که به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.

- آیا هیچگاه به [خاوران] رفته‌اید تا به خانواده‌های کشته شدگان سال‌های ۶۰ و خانواده‌های اقلیت‌های مذهبی که عزیزی را در آنجا به خاک دارند تسلیت بگویید؟ اگر نه فکر می‌کنید کی چنین کنید تا فاصله‌ها کمتر و کمتر شود؟
*
آقای کوثر شما چه فکر می‌کنید؟ کاش ایران بودید و در جریان محیط پلیسی و خفقان قرار می گرفتید! فکر می‌کنید من روی صندلی تابدار با لیوان آب میوه‌ای در دست پا روی پا انداخته ام و دارم کتاب‌های هری پاتر می خوانم یا حسین کرد شبستری را حفظ می‌کنم. فکر می‌کنید شما در سپهر آزادی‌خواهان و ما هم پالکی بی‌خیالان و یا در کنار جنایتکاران هستیم؟ حاشا و کلا که چنین نیست همه ما یک خانواده‌ایم. زندانی داده، دردمند و مصیبت دیده و شناخته و شکنجه شده و هزینه داده. در گورستان‌ها به سوگ نشسته و در مرگ و شهادت جوانان و عزیزان‌مان داغدارو سیه‌پوش. شما هم سری به ایران بزنید و با ما باشید یا حداقل با خواندن بیوگرافی‌ها و با در جریان قرار گرفتن از مصائب ما از باتوم برقی خوردن‌ها از گاز فلفل اختصاصی برای چشم و ریه‌های مجروح و از بازجویی های خیابانی و ترور شخصیت‌های روزنامه‌ای و دیجیتالی در جریان مصائب ما قرار بگیرید تا جنبش سبز را تنها نگذارید.

Wednesday, September 22, 2010

BREAKING NEWS - Plain Clothes Agents Use Tear Gas on Hemmat & Bakeri Families and Arrest Martyr Bakeri's Son Ehsan Bakeri

Wednesday September 22nd, 2010 - The cat and mouse game of whom is allowed or not allowed to visit with the leaders of the Green movement continues. While Green media outlets reported that a number of reformist political activists were allowed to meet with Mousavi at his house on Tuesday, today, Wednesday September 22nd, the families of the martyrs Bakeri and Hemat were refrained from visiting Mir Hossein Mousavi at his residence. In a telephone conversation with Mehdi Karroubi, the families were invited to go to his house instead. As they were heading towards his home, they were attacked by plain clothes agents and sprayed with tear gas.

According to Kaleme, on the anniversary of the start of the holy war against Iraq, Ehsan Bakeri, the son of martyr Bakeri was arrested and the families of Martyr's Bakeri and Hemmat were attacked by plain clothes agents and sprayed with tear gas.

Kalame reports that Ehsan Bakeri was arrested and taken to an undisclosed location as a result of complaining to one of the plain clothes agents who was threatening his mother with a gun. 


Source: Kalame http://www.kaleme.com/1389/06/31/klm-32666


حمله با اسپری اشک‌آور به خانواده همت و باکری / بازداشت فرزند شهید باکری

چهارشنبه, ۳۱ شهریور, ۱۳۸۹

چکیده : خانواده شهیدان باکری و همت که صبح امروز توسط نیروهای امنیتی از حضور در منزل میرحسین موسوی منع شده بودند، در یک تماس تلفنی با مهدی کروبی به منزل وی دعوت شدند، اما وقتی قصد مراجعه به منزل وی را داشتند، با حمله نیروهای لباس شخصی روبه‌رو شدند و مورد اصابت اسپری گاز اشک آور قرار گرفتند.

در سالروز آغاز دفاع مقدس، احسان باکری، فرزند شهید باکری، بازداشت شد و خانواده شهیدان باکری و همت نیز مورد هجوم نیروهای لباس شخصی قرار گرفتند.

به گزارش خبرنگار کلمه، خانواده شهیدان باکری و همت که صبح امروز توسط نیروهای امنیتی از حضور در منزل میرحسین موسوی منع شده بودند، در یک تماس تلفنی با مهدی کروبی به منزل وی دعوت شدند، اما وقتی قصد مراجعه به منزل وی را داشتند، با حمله نیروهای لباس شخصی روبه‌رو شدند و مورد اصابت اسپری گاز اشک آور قرار گرفتند.

بر اساس این گزارش، احسان باکری پس از آنکه یکی از لباس شخصی‌ها مادرش (همسر شهید) را با اسلحه تهدید کرد، به او اعتراض کرد و در نتیجه بازداشت و به به محل نامعلومی منتقل شد.

صبح امروز هم از دیدار خانواده این دو شهید دفاع مقدس با میرحسین موسوی جلوگیری شد.